سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.persianblog'">

کامپیوتر

پنج شنبه 85/8/25 :: ساعت 11:29 عصر


 


سال 1230
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم...
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...

-- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه


 


سال 1280
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده...
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...

-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه


 


سال1330
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه


 


سال1380
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره...


 


سال1400
دختر: چی؟ چی گفتی مرتیکه ی ****؟ دارم بهت می گم ماشین بی ماشین. همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می خوام. میخوای بری بیرون پیاده برو...
باباهه جیکش در نمی یاد...


زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه !!


¤ نویسنده:رضا پیرهادی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:26917


بازدیدامروز:0


بازدیددیروز:0

 RSS 
 
لینک دوستان من
مستند
لینک طلایی میهن بلاگ
نرم افزار های کامپیوتر
نوشته های یک دختر تنها
فیلتر شکن ۱۰۰٪ کار میکنه
سایت خواننده قرن بریتنی اسپیرز
همه چیز برای موبایل
قلب شکسته ی یک عاشق
شبکه های تلوزیونی
وبلاگ رهگذر (کار چند تا از دوستای خوبمه )خیلی عشقولا
کلوپ هوادارن یوونتوس
لینکوبلاگ نگین خانم
عکسهای هنر پیشگان ایرنی و خارجی
تهران گیم
آتش آتش آتش
خاطرات یک ذهن خطرناک
جکهای خفن و باحال بالای ۱۸+
۞۞گچساران۞۞هکینگ۞۞
جاوا جوک عکس آموزش آهنگ طنز
بهترین سایت تخصصی دانلود و آموزش ایرانیان
وبلاگ آقا پیمان.. اگه آهنگ جدید میخوای بیا این تو
دختر با تلفن

درباره من
کامپیوتر
مدیر وبلاگ : ابراهیم جعفری[47]
نویسندگان وبلاگ :
رضا پیرهادی (@)[2]

محمد حسین خوشرفتار (@)[0]

مصطفی علایی (@)[0]

محمد یوسفی (@)[0]

احمد آجر لویی (@)[0]

روح الله رشنه[0]
احسان ابراهیمی[0]
مهسان (@)[0]

ندا[0]
پروین (@)[0]



لوگوی وبلاگ
کامپیوتر

اشتراک در خبرنامه
 

پیوندهای روزانه

بایگانی شده ها
آرشیو 1
پاییز 1385

اوقات شرعی

طراحی قالب: رفوزه